اقسام قياس
قياس در يك تقسيم اساسی ، منقسم میگردد به دو قسم : اقترانی و
استثنائی .
قبلا گفتيم كه هر قياسی مشتمل بر لااقل دو قضيه است ، يعنی از يك قضيه
قياس تشكيل نمیشود و به عبارت ديگر يك قضيه هيچگاه مولد نيست . و نيز
گفتيم دو قضيه آنگاه قياس تشكيل میدهند و مولد میگردند كه با نتيجه مورد
نظر بيگانه نبوده باشند . همانطوری كه فرزند وارث پدر و مادر است و
هسته اصلی او از آنها بيرون آمده است ، همين طور است نتيجه نسبت به
مقدمتين . چيزی كه هست نتيجه گاهی به صورت پراكنده در مقدمتين موجود
است يعنی هر جزء ( موضوع و يا محمول در حمليه ، و مقدم يا تالی در شرطيه
) در يك مقدمه قرار گرفته است ، و گاهی يكجا در مقدمتين قرار گرفته
است . اگر به صورت پراكنده در مقدمتين قرار گيرد " قياس اقترانی "
ناميده میشود ، و اگر يكجا در مقدمتين قرار گيرد " قياس استثنائی "
ناميده میشود . اگر بگوييم :
آهن فلز است . ( صغرا )
هر فلزی در حرارت منبسط میشود . ( كبرا )
پس آهن در حرارت منبسط میشود . ( نتيجه )
در اينجا سه قضيه داريم : قضيه اول و دوم را " مقدمتين " و قضيه سوم
را " نتيجه " میخوانيم . نتيجه به نوبه خود از دو جزء اصلی تركيب شده
است : موضوع و محمول .
موضوع نتيجه را اصطلاحا " اصغر " مینامند و محمول آن را " اكبر "
میخوانند و چنانكه میبينيم اصغر در يك مقدمه قياس سابق الذكر قرار دارد
و اكبر در مقدمه ديگر آن .
مقدمهای كه مشتمل بر اصغر است ، اصطلاحا صغرای قياس ناميده میشود ، و
مقدمهای كه مشتمل بر اكبر است ، اصطلاحا كبرای قياس ناميده میشود .
ولی اگر قياس به نحوی باشد كه " نتيجه " يكجا در مقدمتين قرار گيرد
، با اين تفاوت كه با كلمهای از قبيل " اگر " ، " هر زمان " و يا "
لكن " يا " اما " توأم است ، [ چنين قياسی را قياس استثنائی گويند ]
. مثلا ممكن است چنين بگوييم :
اگر آهن فلز باشد در حرارت منبسط میشود .
لكن آهن فلز است .
پس در حرارت منبسط میگردد .
قضيه سوم كه نتيجه است يكجا در مقدمه اول قرار دارد و به اصطلاح ،
مقدمه اول يك قضيه شرطيه است و نتيجه قياس ، [ تالی ] آن شرطيه است .
فلز در حرارت منبسط میشود .
پس آهن در حرارت منبسط میشود .
" فلز " نقش رابط و حد وسط و يا حد مشترك را دارد . حد وسط يا حد
مشترك ضرورتا بايد در صغرا و كبرا تكرار شود ، يعنی هم بايد در صغرا
وجود داشته باشد و هم در كبرا . و چنانكه میبينيم مجموعا صغرا و كبرا از
سه ركن تشكيل میشوند كه اينها را " حدود قياس " مینامند :
1 - حد اصغر .
2 - حد اكبر .
3 - حد وسط يا حد مشترك .
حد وسط ، رابطه پيوند اكبر به اصغر است ، و هم او است كه در هر دو
مقدمه وجود دارد و سبب میشود كه مقدمتين با يكديگر بيگانه نباشند .
اكنون میگوييم قياس اقترانی به اعتبار نحوه قرار گرفتن حد وسط در صغرا
و كبرا چهار صورت و شكل مختلف پيدا میكند كه به شكلهای چهارگانه معروف
است .
شكل اول :
اگر حد وسط ، محمول در صغرا و موضوع در كبرا قرار گيرد
شكل اول است .
مثلا اگر بگوييم : " هر مسلمانی معتقد به قرآن است ، و هر معتقد به
قرآن اصل تساوی نژادها را كه قرآن تأييد كرده است قبول دارد ، پس هر
مسلمانی اصل تساوی نژادها را قبول دارد " شكل اول است ، زيرا حد وسط (
معتقد به قرآن ) محمول در صغرا و موضوع در كبرا است ، و اين طبيعی ترين
شكلهای قياس اقترانی است . شكل اول بديهی الانتاج است ، يعنی اگر دو
مقدمه ، صادق باشند و شكل آنها نيز شكل اول باشد ، صادق بودن نتيجه بديهی
است . و به عبارت ديگر : اگر ما علم به مقدمتين داشته باشيم و شكل
مقدمتين از نظر منطقی شكل اول باشد ، علم به نتيجه ، قهری و قطعی است .
عليهذا نيازی نيست كه برای منتج بودن شكل اول اقامه برهان بشود ، بر
خلاف سه شكل ديگر كه منتج بودن آنها به حكم برهان اثبات شده است .
شرايط شكل اول :
شكل اول به نوبه خود شرايطی دارد . اين كه گفتيم شكل اول بديهی الانتاج
است به معنی اين است كه با فرض رعايت شرايط ، بديهی الانتاج است .
شرايط شكل اول دو تا است :
الف - موجبه بودن صغرا پس اگر صغرا سالبه باشد قياس ما منتج نيست .
ب - كلی بودن كبرا پس اگر كبرا جزئيه باشد قياس ما منتج نيست .
عليهذا اگر گفته شود : " انسان فلز نيست و هر فلزی در
حرارت منبسط میشود " قياس عقيم است و مولد نيست . زيرا قياس ما شكل
اول است و صغرای قياس ، سالبه است در حالی كه بايد موجبه باشد .
همچنين اگر بگوييم : " انسان حيوان است ، بعضی حيوانها نشخوار كنندهاند
" باز هم قياس ما عقيم است ، زيرا شكل اول است و كبرا جزئيه است و
حال آنكه كبرای شكل اول بايد كليه باشد .
شكل دوم :
اگر " حد وسط " در هر دو مقدمه محمول واقع شود شكل دوم است .
اگر بگوييم : " هر مسلمانی معتقد به قرآن است . هر كس آتش را
تقديس كند معتقد به قرآن نيست . پس هيچ مسلمانی آتش را تقديس نمیكند
" شكل دوم است .
شكل دوم بديهی نيست ، به حكم برهان اثبات شده كه با رعايت شرايطی كه
ذيلا ذكر میكنيم منتج است . از ذكر برهان مزبور صرف نظر میكنيم و به
شرايط آن میپردازيم .
شرايط شكل دوم
شرايط شكل دوم دو چيز است :
الف - اختلاف مقدمتين ( صغرا و كبرا ) در كيف ، يعنی " ايجاب و
سلب " .
ب - كليت كبرا .
عليهذا اگر دو مقدمه ، موجبه يا سالبه باشد ، و يا اگر كبرا
جزئيه باشد ، قياس ما منتج نيست . مثلا :
" هر انسانی حيوان است ، و هر اسبی حيوان است " منتج نيست ، زيرا
هر دو مقدمه ، موجبه است و بايد يكی موجبه و ديگری سالبه باشد . و
همچنين : " هيچ انسانی علفخوار نيست ، و هيچ كبوتری علفخوار نيست "
منتج نيست ، زيرا هر دو مقدمه سالبه است . و همچنين " هر انسانی حيوان
است ، و بعضی از اجسام حيوان نيست " عقيم است ، زيرا كبرای قياس ،
جزئيه است و بايد كليه باشد .
شكل سوم و شرايط آن :
اگر " حد وسط " موضوع در هر دو مقدمه باشد شكل سوم است ( 1 ) .
شرايط شكل سوم عبارت است از :
الف - موجبه بودن صغرا .
ب - كليت يكی از دو مقدمه .
عليهذا قياس ذيل : " هيچ انسانی نشخوار كننده نيست ، هر انسانی
نويسنده است " عقيم است ، زيرا صغرا سالبه است . و همچنين " بعضی از
انسانها عالمند ، و بعضی از انسانها عادلند " عقيم است ، زيرا هر دو
مقدمه ، جزئيه است و لازم است يكی از دو مقدمه كلی باشد .
شكل چهارم و شرايط آن :
شكل چهارم آن است كه " حد وسط " موضوع در صغرا و
پاورقی :
( 1 ) مثل اين كه بگوييم هر انسانی فطرتا علم دوست است ، هر انسانی
فطرتا عدالتخواه است ، پس بعضی علم دوستان عدالتخواهند .
محمول در كبرا باشد ، و اين دورترين اشكال از ذهن است . ارسطو كه مدون
منطق است اين شكل را ( شايد به علت دوری آن از ذهن ) در منطق خويش
نياورده است ، بعدها منطقيين اضافه كردهاند . شرايط اين شكل يكنواخت
نيست ، يعنی به دو صورت میتواند باشد ، به اين نحو كه :
1 - هر دو مقدمه موجبه باشد .
2 - صغرا كليه باشد .
و يا به اين نحو كه :
1 - مقدمتين در ايجاب و سلب اختلاف داشته باشند .
2 - يكی از دو مقدمه ، كليه باشد .
برای احتراز از تطويل ، از ذكر مثالهای منتج و عقيم خودداری میكنيم ،
زيرا هدف ما بيان اصول و كليات منطق است نه درس منطق . در اينجا خوب
است دو بيت معروفی را كه چهار شكل را تعريف كرده ، برای بهتر به خاطر
ماندن آنها ذكر كنيم .
اوسط اگر حمل يافت در بر صغرا و باز وضع به كبرا گرفت شكل نخستين
شمار
حمل به هر دو دوم ، وضع به هر دو سوم |
رابع اشكال را عكس نخستين شمار |
هم خوب است بيت معروف ديگری كه شرائط اشكال چهارگانه را با علائم
رمز ، يعنی با حروف بيان كرده است برای ضبط نقل كنيم :
مغكب اول خين كب ثانی و مغ كاين سوم در چهارم مين كغ ، يا خين كاين
شرط دان
علائم رمزی به اين شرح است :
م = موجبه بودن .
غ = صغرا .
ك = كليت .
ب = كبرا .
خ = اختلاف مقدمتين در ايجاب و سلب .
ين = مقدمتين .
اين = احدی المقدمتين ( يكی از دو مقدمه )
نظرات شما عزیزان: